علامه طباطبايي سرور اهل صفا (سيري در انديشه‏هاي عرفاني علامه طباطبايي(قدّس سره))

پدیدآورغلامرضا گلی زواره

تاریخ انتشار1388/09/22

منبع مقاله

share 663 بازدید
علامه طباطبايي سرور اهل صفا (سيري در انديشه‏هاي عرفاني علامه طباطبايي(قدّس سره))

غلامرضا گلي زواره

علامه طباطبايي، پس از اين كه موضوعات مزبور را با تكيه بر آيات قرآن مورد بررسي قرار مي‏دهد به اين موضوع مهم اشاره دارد كه وقتي با عبادات و اعمال و كردار نيكو و راز و نياز با كردگار ياد خدا در دل استوارشد، انسان در صف اهل يقين قرارگرفته وعده خدايي «واعبد ربّك حتي يأتيك اليقين».1 در حق وي عملي خواهد شد، در اين هنگام است كه درهاي ملكوت آسمان و زمين بر وي بازشده همه چيز را از آن حق خواهدديد.
وي مي‏افزايد چنين شخصي در نخستين مرحله به «توحيدافعالي» مي‏رسد و اين خصوصيت برايش مكشوف مي‏شود، عينا مشاهده خواهدكرد: خداست كه جهان و هرچه را در آن است، مي‏گرداند و اسباب و عوامل بي‏شمار جهان آفرينش را كه سرگرم فعاليت هاي گوناگوني هستند و حركت هاي آنها باهمه صفتي كه دارند اعم از اختيار با صفت اختيار و اضطرار باهمان صفت، همانا با دست تواناي وي در تابلو آفرينش نقاشي مي‏شود، اگر علت است و اگر معلول است و اگر رابطه ميان علت و معلول است همه ساخته و پرداخته اوست: «ولله ملك السموات والارض».2
علاّمه طباطبايي به دنبال اين توصيف عرفاني با ديدگاهي قرآني كشف توحيد اسمايي و صفاتي را بيان مي‏كند: پوينده چنين طريقي عينا مشاهده مي‏كند، هرصفت و كمالي كه در اين جهان پهناور خودنمايي مي‏كند و هر جمال و جلالي كه مشاهده مي‏شود لمعه و شعاعي از منبع نور بي‏پايان حق است كه از روزنه‏هاي گوناگون تابيده است: «وللّه الاسماءالحُسني».3
ايشان افزوده‏اند: در مرحله سوم سالك اين راه مشاهده خواهدكرد كه اين همه صفات گوناگون جلوه‏هايي از ذات نامتناهي و در حقيقت هم عين و هم عين ذات مي‏باشند:
«قل الله خالق كل شي‏ء و هو الواحد القهّار».4 اما اين راه با درد عشق و سوز دل توأم مي‏باشد:
تا درين ره بوكه گردي توكسي سوز جان و درد و غم بايد بسي
درد خواهم سوز عشق و اشتياق من نخواهم جاه و مال و طمطراق
جز شكست و نيستي بهبود نيست5 از عمل وز علم و زهدت سود نيست
مرحوم علامه طباطبايي كه خود هم در عرفان نظري متجلّي بود و هم در عرفان عملي متخلّق و عرفان نظريِ او را بايد در بينش شهودي وي جستجو نمود، او وجود را لابه شرط واجب مي‏داند و ديگران را سراب و آن چه را در جهان مي‏بيند فيوضات الهي و تجليات حق مشاهده مي‏كند، در مقام عمل آن بينش بلند، عقل عملي را به پرواز درآورد كه حالات اخلاقي او را به شكوفايي كامل رسانيد.
به نظر علامه عرفان صحيح در خدمت قرآن است و آن عرفاني كه رو در روي قرآن واقع شود يك مشاهدات باطل و تخيّلاتي بيش نمي‏باشد و معتقدبود بينش شهودي، اهل دل و پويندگان راه معنوي را به هدف نهايي خواهد رسانيد.6

* ولايت و حقايق عرفاني

علامه طباطبايي، شيفتگي خاصي نسبت به اهلبيت و ائمه طاهرين ـ صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين ـ داشت، وقتي نام مبارك يكي از اين ستارگان درخشان بر زبانش جاري مي‏گشت اظهار تواضع و ادب در سيمايش مشهود مي‏شد و مقام آن بزرگواران را فوق تصور بشري مي‏دانست و تضرع و خشوع وجداني نسبت به آنان ابراز مي‏نمود و مقيد بود در مجالس و محافلي كه به مناسبت سالگرد ولادت يا شهادت ائمه(ع) برگزار مي‏شد، شركت نمايد و در اماكن زيارتي امامان وقتي وارد مي‏گرديد حتي با وجود كهولت سن وكسالت، جميع زوّار را مي‏شكافت و با علاقه خود را به ضريح رسانيده و بر آن بوسه مي‏زد و توسّل مي‏جست و در حل مسايل علمي و تفسيري و رفع معضلات فلسفي از معنويت ارواح مطهر معصومين(ع) استمداد مي‏طلبيد و مي‏فرمود: هر چه داريم از اهل بيت پيامبر(ص) داريم، گاهي كه از محضر ايشان التماس دعايي درخواست مي‏شد، اظهار مي‏داشت برويد از ائمه(ع) بگيريد ما اينجا كاره‏اي نيستيم.7 در واقع ولاي اهل بيت(ع) براي ايشان به منزله، يك شمع شب افروز شبستان زندگي بود و هركس را كه اندك بي‏مهري نسبت به خاندان پيامبر و مقام ولايت داشت نمي‏پذيرفت.8 از شهيد مطهري پرسيده بودند اين همه تجليل شما از علامه طباطبايي براي چيست؟ ايشان پاسخ داده‏بود: «من فيلسوف و عارف بسياري ديده‏ام و احترام من به ايشان جهت عالم بودنشان نيست، بلكه از اين جهت است كه او عاشق و دلباخته اهل بيت بوده و كسي است كه روزه ماه رمضان خود را با بوسه بر ضريح مقدس حضرت معصومه(س) افطار مي‏كرد».9
علامه، اين علاقه به اهل بيت را در بينش شهودي و حالات عرفاني بسيار مؤثر مي‏دانست و عقيده داشت: نمي‏شود كه كسي عارف الهي باشد و صاحب ولايت نباشد و در آستانه اهلبيت سرفرود نياورد و عتبه بوس آنان نباشد، چون واسطه فيض ولايت است ، هر عارفي كه مي‏خواهد به حالات معنوي راه يابد بدون ولايت به جايي نخواهد رسيد و خود مرحوم علامه دركسب كمالات عرفاني و پژوهش هاي علمي اين گونه بود و در تفسيرش بحث هاي روايي دارد و اين حالت؛ يعني جوامع روايي ما تفسير قرآنند، وجود مبارك ائمه به اسرار و بطون قرآن آگاهي دارند و جناب علامه در كنار سفره ولايت و فاني در ولايت بود و در بحث‏هاي عرفاني، علوم اهلبيت را دخالت مي‏داد و رونق اين علم را مديون و مرهون دانش خاندان عصمت و طهارت مي‏دانست.
به نظر علامه، در ميان صحابه رسول اكرم(ص) كه نزديك به دوازده هزارنفر آنها در كتب رجال ضبط و شناخته شده‏اند فقط حضرت علي(ع) است كه بيان بليغ او از حقايق عرفاني و مراحل حيات معنوي به
ذخاير بي‏كراني مشتمل است. در بين ياران و شاگردانش انسان‏هايي چون «كميل بن زياد»، «رشيد هجري»، «ميثم تمار» و «اويس قرن» پيدا مي‏شوند كه عامه عرفاي مسلمان آنها را پس از حضرت علي(ع) در رأس سلسله خود قرارداده‏اند، كسان ديگري كه درقرن دوم هجري به وجود آمدند ونزد مردم به زهّاد و اولياي حق، و انسان‏هاي وارسته موسوم بودند. ارتباط معنوي ـ تربيتي خود را با حضرت علي(ع) و يارانش از نظر دورنمي‏داشتند.
علاّمه طباطبايي نقطه اوج و گسترش و اقتدار عرفان و تصوّف را در قرن هفتم هجري دانسته و خاطر نشان نموده‏است: «اكثريت مشايخ عرفان كه نام هايشان در تذكره‏ها ضبط شده است به حسب ظاهر مذهب تسنن داشته‏اند و طريقت به شكلي كه امروز مشاهده مي‏كنيم يادگار آنان مي‏باشد، اگرچه برخي از آداب و رسوم‏شان به شيعه نيز سرايت نموده است».10
ايشان فرموده‏اند: «يكي از بهترين شواهدي كه دلالت دارد بر اين كه ظهور اين طائفه از تعليم و تربيت (عارفان) ـ كه درحدود بيست و پنج سلسله كلي مي‏باشد و هر سلسله منشعب به سلسله‏هاي فرعي متعدد ديگري است ـ به استثناي يك طايفه، سلسله طريقت و ارشاد خود را، به پيشواي اول شيعه، منتسب مي‏سازند. دليل ندارد كه ما اين نسبت را تكذيب نموده و به واسطه مفاسد و معايبي كه در ميان اين طايفه شيوع پيداكرده اصل نسبت و استناد را انكار كنيم يا حمل بدكان داري نمائيم».11
همان گونه كه اشاره گرديد علامه طباطبايي معلومات عرفاني را ملهم از معارف اهل بيت (ع) مي‏داند و از سوي ديگر تاثير اين دانسته‏ها و به عبارت بهتر كشف و شهودها را در فهم مقام ولايت و مباني اعتقادي تشيع تأييد مي‏كند، ولي اين كه فرهنگ اهلبيت(ع) بر اثر اين دسته از علوم يا تحت تأثير مباني تربيتي آنها تحول پذيرد و تغييرات و دگرگوني‏هايي در اين مجموعه استوار، صورت پذيرد مردود مي‏داند و حقايقي را كه انسان از اين طريق به دست مي‏آورد در مقابل علوم اهل‏بيت نسبي دانسته و مي‏افزايد اين مباني هرگز دستخوش تغيير و تحول نمي‏شوند همان گونه كه اصول معارف چون مبدأ و معاد و اصول عقلي نظير حسن عدل و قبح ظلم از هر گونه دگرگوني مصونند.12
اين فيلسوف وارسته التزام عملي به روايات موثق منقول از اهلبيت را همچون التزام به آيات قرآني در اصول دين و تعبد در معارف وحي را ضروري دانسته، ولي در عين حال استفاده از منابع روايي و فرهنگ اهل عصمت را بدون استفاده از محصولات عقلي و شهودي مورد نقد قرار مي‏دهد.13

* طريقت و شريعت

به نظر علامه طباطبايي چون پيروان مسالك عرفاني غالبا در محيط تسنن زندگي مي‏نمودند و طريقه‏اي جز همان راه تسنن تصور نمي‏نمودند، وقتي براي بار اول به مكتب معنوي اهل بيت(ع) اتصال يافتند و با الهامي كه از فروغ معنوي نخستين امام شيعه گرفتند، هرگز برايشان باوركردني نبود و حتي به ذهنشان هم خطور نمي‏كرد كه رهبر معنوي كه خود يكي از خلفاي اربعه و جانشين گذشتگان خود مي‏باشد در معارف اعتقادي و عملي اسلام نظري به غيب و معنويت ناشي از حالات عرفاني داشته باشد، از اين جهت از معارف اميرمؤمنان(ع) و نظريات عارفانه ايشان دست كشيده و با همان توشه عمومي، راه سير و سلوك را پيش گرفتند!؟
اتّخاذ چنين تصميمي موجب آن شد تا برخي از متون اعتقادي آنان مانع آن گردد تا يك سلسله حقايق پاك برايشان كشف شود و روح تشيّع كه به كتاب‏هاي عرفاني آنان دميده شده؛ همچون روحي است كه در پيكري رنجور و گرفتار آفت و بلا جاي گزيند و قادر نباشد برخي از كمالات دروني خود را بروز دهد.
از طرف ديگر به دليل چنين رويكردي موفق نشدند طريقه معرفت نفس و تصفيه باطن را از بيانات شرع استفاده نموده و دستورهاي كافي راه را از منابع كتاب و سنّت دريافت كنند، لذا به دليل برآوردن نيازهاي مراحل مختلف سير و سلوك، از سوي مشايخ طريقت دستورهايي صادر و رويه‏هايي اخذ شد كه در ميان فرمان‏هاي شرعي اسلام سابقه نداشت و كم كم به اين‏جا رسيدند كه طريقه عرفاني در عين اين كه براي معرفت حق و رسيدن به حالات معنوي مورد قبول خدا و رسول است، ولي در شرع اسلام دستورهايي ندارد. در آغاز، اين عقيده از شرعيات فاصله كمي گرفت، ولي چون راه كج بود روز به روز بر جدايي طريقت از شريعت افزوده شد تا آن كه اين دو مقابل يكديگر قرار گرفتند و عبادات اسلامي، تزكيه و تهذيب نفس از راه عبوديت به شاهد بازي و حلقه‏هاي ني و دف و ترانه‏هاي پرهيجان و رقص و وجد تبديل شد. علاّمه طباطبايي، پس از تشريح دليل جدايي و تقابل شريعت و طريقت مي‏افزايد:
«جمعي از سلاطين و اولياي دولت و توانگران و اهل نعمت كه فطرتا به معنويات علاقه‏مند بودند و از طرف ديگر از لذائذ مادي نمي‏توانستند دل بكنند، سر سپرده اين طايفه شده هرگونه احترام و مساعدت ممكن را نسبت به مشايخ قوم بذل مي‏كردند كه اين خود يكي از بذرهاي فساد بود كه در ميان جماعت نشو و نما مي‏كرد. بالاخره عرفان به معناي حقيقت خود ـ خداشناشي يا معادشناسي ـ از ميان قوم رخت بربسته به جاي آن جز گدايي و دريوزه و افيون و چرس و بنگ و غزلخواني، چيزي نماند».14
از ديدگاه اين عارف والامقام، چنين نهج پرآفت و جدا شده از شرع و مباحث عبادي به اهل طريقت شيعه نيز راه يافت و همان‏گونه كه روش عمومي اجتماعي اكثر كه از سيرت جاريه زمان رسول الله(ص) منحرف شده بود، شيعه را تحت‏الشعاع قرار داد و نگذاشت سيرت نبيّ‏اكرم(ص) را پس از استقلال در ميان جمعيت متشكّل خود، اجرا و عملي سازد. ايشان به اين واقعيت اشاره كرده‏اند كه به دليل اين وضع ناگوار سليقه‏هاي علمي كه شيعه با آن همه بار معنوي و سهولت و رواني از ائمه اهل بيت(ع) اخذ كرده بود، در مدت زماني كوتاه تحت تأثير سليقه‏هاي مشايخ صوفي قرار گرفت و طريقه عرفان دچار رنگ‏هاي نامطبوع و علف‏هاي هرزي گشت.15
ايشان ضمن آن كه طريق سير معنوي و معرفت نفس را در صورت صحت، راه روشني براي خداشناسي و ارتباط با دنياي غلب مي‏داند و بر اين باور است كه چنين طريقي در خور فهم عمومي نبوده و براي گروهي خاص عملي مي‏گردد، اما چنين نمي‏بيند كه از بيان و تعليم اين راه صرف نظر شود و در دستورهاي شرعي افراد اين طريق شناخت، از انجام تكاليف ديني و مقررات شرعي معاف شوند يا خود براي پيمودن اين راه نسخه‏هايي تجويز كرده و مقرّرات جعل كنند، به نظر علاّمه طباطبايي بيانات ديني و معارف قرآني به گونه‏اي تنظيم شده‏اند كه براي تمامي طبقات بر حسب قدرت درك و سطح سواد و معلومات قابل استفاده بوده و هر كس به فراخور حال خويش و طبق ظرفيت خود از آنها بهره‏مند مي‏گردد و اين كه حضرت محمد(ص) فرموده است: ما گروه انبياء با انسان‏ها به ميزان خردشان سخن مي‏گوييم؛ ناظر بر اين معناست و بدين مفهوم است كه هر كس بر حسب توان فهم و دركش خطابي ويژه دارد.
علامه طباطبايي، براي روشن شدن اين موضوع مي‏نويسد: «هرگز متصوّر نيست كه حكيم علي الاطلاق راه شريعت را كه در همه جا راه خود معرفي نموده اراده نكند و به جاي آن به راهي كه هرگز بيان نكرده است و براي مردم مجهول است دعوت نمايد و بر تقدير اين كه راه شريعت را اراده كرده باشد و اين همه اصرار را در سلوك آن كند، هر راهي كه پيمودن آن مستلزم اهمال يا الغاء راه شريعت يا بخش‏هايي از راه شريعت باشد، راه خدا نيست...
...دين حنيف اسلام انسان را در حال اجتماع پرورش مي‏دهد و يك رشته رفتار و گفتاري را كه نسبت به موقعيت تكويني آن زيان‏بخش است، تحريم كرده است و يك سلسله از اعمال و افعال را كه نظر به زندگي جاويد انسان نافع و سودمند است، ايجاب نموده، دستور اجرا و عمل آنها را صادر نموده است و در هر حال هيچ گونه تميز فردي در اسلام منظور نشده است و به هيچ يك از طبقات مردم، اجازه داده نشده، روشي در زندگي انتخاب كنند يا به اعمال و افعال خاصي بپردازند كه بيرون از روش‏هاي عمومي اسلام باشد. زندگي انفرادي اختيار كنند يا از كسب و كار سر باز زنند يا پاره‏اي از واجبات را از حق شاغل دانسته به ترك آنها بكوشند، يا برخي از محرمات را مانند معشوق بازي و باده گساري و پرده‏دري را وسيله وصول به حق و شرط سير و سلوك قرار دهند، يا آبروريزي و گدايي و هرگونه سبك وزني را از اسباب تهذيب اخلاق نفس بشمارند...».16
البته منظور علامه در اين بحث از مخالفت‏هاي ديني آن دسته از گناهاني نيست كه افرادي از جامعه به دليل سستي عقيده و بي‏اعتنايي به مقررات مذهبي مرتكب مي‏شوند و در پايان مباحث ياد شده خود افزوده‏اند:
«مراد ما، يك رشته كردارها و رفتارهاي بيرون از مجراي شريعت اسلامي است كه در سلسله‏هاي مختلف عرفان، جزء طريقت قرار گرفته است».17

پاورقيها:

1 ) انعام (6) آيه 57.
2 ) جاثيه (45) آيه 27.
3 ) اعراف (7) آيه 180.
4 ) مأخوذ و اقتباس از كتاب محمد در آئينه اسلام، علامه طباطبايي، ص 44.ـ40
5 ) شمس الدين محمد اسيري لاهيجي، اسرار الشهود، تصحيح و مقدمه سيد علي آل داوود، ص15.
6 ) برگرفته از سخنان آية الله جوادي آملي در بيان حالات علامه طباطبايي، مندرج در مجله شاهد شماره48، ص15.
7 ) يادها و يادگارها (خاطراتي از علامه طباطبايي) تهيه و تنظيم علي تاجيني، ص92 و 93.
8 ) مجله نور علم، دوره سوم، شماره 9، ص69.
9 ) مجله پيام انقلاب، شماره 123، 9 آبان 1363.
10 ) شيعه در اسلام، ص63.
11 ) رسالت تشيع در دنياي امروز، ص99.
12 ) نك: الميزان ج4، ص119.
13 ) در اين مورد رجوع كنيد به تفسير الميزان ذيل آيه 19 سوره مائده.
14 ) رسالت تشيع، ص102.
15 ) همان، ص103.
16 ) همان، ص106.
17 ) همان، ص109.

مقالات مشابه

نقش غرر آيات در تفسير الميزان با تكيه بر آيات 82و83 سوره «يس»

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهعلی حاجی‌خانی, کاووس روحی برندق, محمد آسنجرانی

تفسير الميزان و قرائات غيرمتداول

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهسیدرضا مؤدب, علی خوشنویس

روش شناسى اجتهادى تفسير قرآن به قرآن در الميزان

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهعلی راد, علی محمد سویزی

بررسي ديدگاه تفسيري علامه طباطبايي در تفسير آيه تبيان

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهعلی نصیری, سیدمصطفی مناقب, سیدکریم خوب‌بین خوش‌نظر

ديدگاه تفسيري علامه طباطبايي پيرامون روابط بين‌الملل

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهفتحیه فتاحی‌زاده, مرضیه محصص

بررسي برداشت‌هاي تفسيري علامه‌طباطبايي درباره آيات مربوط به لوح محفوظ

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهسیدمرتضی حسینی شاهرودی, محمدعلی وطن‌دوست

چگونگي نقد آراء فخررازي در تفسير الميزان

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهعباس مصلایی‌پور, امان‌الله ناصری کریم‌وند